موسيقي هنوز «تابو» است
لذت موسیقی اصیل ایرانی را با اشتیاق دل پذیرا باشید

موسيقي هنوز «تابو» است
تاریخ : پنج شنبه 13 تير 1392

به نتیجه لازم نرسید، هرچند نمی‌توان منکر تلاش‌های صورت گرفته شد. حالا با توجه به تغییر دولت برای اینکه در مورد موسیقی سیاستگذاری‌های جدیدی صورت پذیرد چه راهکارهایی مناسب‌تر است؟
 به نظرم حضور آقای خاتمی عکس‌العملی نسبت به کارهای دولت گذشته بود. برای همین، در ابتدای امر تلاش کرد کمی مجراهای بسته را باز کند و یک بستر آرام و راحت‌تر برای نسل جوان و مردم به وجود بیاورد تا جامعه تنفس آزاد‌تری داشته باشد. اما درصد کمی از برنامه‌ها آن‌هم در دوره اول به جلو رفت، اما چون برآیند کارهای ایشان با برآیند بخش عمده‌ای از دیگر قوا در یک جهت نبود جلوی ایشان صف‌آرایی شد.
با وجود اینکه ایشان با یک نگاه آزاد‌تر فرهنگی و هنری آمدند، اما باز دیدیم که رفتارشان در دوره اول با دوره دوم خیلی متفاوت بود. مثلا در مورد موسیقی وقتی به آمار تولید موسیقی دستگاهی و سازهای ایرانی نگاه می‌کنیم می‌بینیم در قیاس با موسیقی ارکسترال و غربی و پاپ خیلی ضعیف شدیم. می‌خواهم بگویم رییس‌جمهور یک عکس‌العمل، به عمل دوره پیش از خود دارد. مثلا همین انتخاب جناب آقای روحانی یک عکس‌العمل است به نارضایتی‌هایی که نسبت به آقای احمدی‌نژاد به‌خصوص در این دو سال گذشته به وجود آمد. خودشان هم اعلام کردند: «دولت تدبیر»، یعنی تدبیرهایی نبوده که حالا باید اعمال شود. شعار ایشان «تدبیر و امید» است و این به نظرم روزنه خوبی برای ورود به دوره جدید است. حالا اگر این تدبیر فردی باشد باز مشکل‌ساز است. مگر یک نفر چقدر می‌تواند برای یک مملکت تدبیر داشته باشد؟ تدبیر، متکی به خرد جمعی و هماهنگی با قوه مقننه و دیگر نهادهای تولیدگر است. ولی با توجه به نگاه ایشان و حرف‌هایی که در تبلیغات خود زدند از مبانی‌ای صحبت کردند که با شعارشان یعنی تدبیر هماهنگ است. مثل اینکه ما بیاییم کارهای مملکتی را به دست اصناف و انجمن‌ها دهیم و دولت کارگزار بزرگی باشد که از بالا برنامه‌های کلان را هدایت می‌کند؛ این برنامه‌ای بود که آقای خاتمی هم داشتند. سازمان‌های مردم‌نهاد یا همان«NGO»در زمان آقای خاتمی به وجود آمد، اما مسیرشان درست پیش نرفت؛ در ایران خیلی از این NGO‌ها، کارگزاران دولت شدند، یعنی از دولت بودجه می‌گرفتند. اینگونه بخش‌های دولتی را ضعیف کردیم و به جایش سازمان‌های مردم‌نهاد دولتی راه انداختیم، در صورتی که NGO‌ها باید خودجوش بوده و برپایه اساسنامه خودشان کارکنند. اگر در دولت آقای روحانی اینطور باشد، یعنی ما بیاییم NGO خودمان را برپا کنیم نه اینکه از دولت فقط کمک مالی بگیریم و کارگزار سیاست‌های او باشیم، در این صورت به موجودی تبدیل می‌شویم که به ضرورت و ناچار، دولت وقت را حمایت می‌کنیم. درصورتی که «NGO»ها نظر انتقادی دارند و گاه در اپوزیسیون دولت قرار می‌گیرند و برنامه‌های غلط دولت را نقادی کرده و پیشنهاد می‌دهند. اگر تنها «NGO»‌ها مصوبات دولت وقت را اجرا کنند، دیگر NGO نیستند، یعنی نهاد صنفی نیستند. برای همین وقتی آقای خاتمی رفتند 90‌درصد «NGO»‌ها ورشکست شدند، چون نیروی مالی‌شان از طریق دولت تامین می‌شد. اگر «NGO»‌ها تولید‌گر و صنفی باشند مسلما در اثر فعالیت تولیدی به حرکت و گردش پول کمک کرده و سطح تورم را کاهش می‌دهند.
‌البته بیشتر منظورم درباره موسیقی بود. یعنی شما اعتقاد دارید که مثلا خانه موسیقی در چند سال گذشته کارگزار دولت بوده است؟
صنف موسیقی باید با تولید خود روی پای خودش بایستد و اگر ضعفی دارد این مشکل را دولت حل کند. وقتی ما یک مکانیسم سالم برای حرکت اقتصادی و حرکت تولیدی اصناف داشته باشیم، موسیقی هم در همین قاعده می‌گنجد. من در آمریکا 10‌درصد انرژی می‌گذاشتم و 90 درصد بهره می‌بردم اما در ایران صددرصد انرژی می‌گذارم و 20 درصد بهره می‌برم. چون آدم عاشقی هستم و از صبح علی‌الطلوع به آموزشگاه می‌آیم و هفته‌ای 75 ساعت کار می‌کنم. طبیعتا با این قدرتی که داشته‌ام و با این پتانسیل طی این هفت، هشت سال خیلی کارها باید می‌کردم، ولی دست‌وبال من تنگ است و فقط در مجموعه خودم می‌توانم فعالیت داشته باشم. در همه ایران چنین افراد عاشقی وجود دارند. دولت باید آنها را شناسایی کند و ببیند در این 10سال گذشته چه کسانی با همه سختی‌ها در تولید موفق بوده‌اند و بستر مناسب‌تری برای فعالیت آنها مهیا کند. وزارت ارشاد و رادیو و تلویزیون و مراکز هنری باید با هم با موسسات و دانشگاه‌ها نشست‌هایی داشته باشند تا راه‌حل‌های جدیدی پیدا کنند؛ چون در یک کلام «هنرمندان در این جامعه فرسوده شده‌اند.» ما در ایران باید به تعادل برسیم. یک‌بار چپ چپیم، یک‌بار راستِ راست؛ یک‌بار خوشحالیم و می‌ریزیم توی خیابان و هورا می‌کشیم و بعد می‌رویم خانه. من انتقادم این است: افرادی که رفتند خوشحالی کردند و این مسیر را دنبال و هموار کردند، نروند در خانه‌هایشان بنشینند. تنها رای‌دادن چه فایده دارد؟ یک آدم متعهد اجتماعی باید مسایل مملکتش را دنبال کند و مطالباتش را در چارچوب قانون بیان کند و اگر قانونی نشد با دیگران همراه شود تا خواسته‌هایشان را در قالب قانون بگنجانند. بالاخره وقتی تقاضا زیاد باشد و همه متحد باشند این اتفاق می‌افتد. ما که نیامده‌ایم نظام را تغییر دهیم، ما می‌خواهیم کار کنیم و مملکت را به شکوفایی برسانیم تا ملت پیشرفت و آسودگی خاطر داشته باشد. ما باید دنبال تغییرات و اصلاح نارسایی‌هایی باشیم که متاسفانه در کشورمان به سنت تبدیل شده. البته توجه داریم که تغییرات به این شکل نیست که آب را بگذارید روی آتش و ظرف چند دقیقه به جوش بیاید. ما باید پروسه جوش آب را طی کنیم و سکانداران نظام و استراتژیست‌های آن نیز باید مساله را بنیادی‌تر ببینند.
در مورد صنف موسیقی چه پیشنهاد‌هایی دارید؟
ما هنوز نمی‌توانیم صنف موسیقی داشته باشیم، برخی هنوز معتقدند موسیقی در ایران حرام است. به نظرم اگر نهادی مانند خانه موسیقی در دوره خاتمی بنا نهاده شد، نباید در دولت‌های دیگر کارش ضعیف شود و اگر انتقادی به اینگونه اصناف هست، آنها در شوراهای مدیریت خود مطرح و مساله را حل کنند. در دوره آقای خاتمی فعالیت خانه موسیقی خوب بود ولی وقتی بودجه قطع می‌شود کارایی خانه موسیقی پایین می‌آید و به مرور کارش رسما متوقف می‌شود، البته در داخل هم نارسایی دارد.
منظورتان از نارسایی داخلی چیست؟ درصورتی که اعضای خانه موسیقی عموما موسیقیدان هستند...
25 درصد اعضای خانه موسیقی موسیقیدانند که بخش عمده آنها تنها اهل موسیقی هستند و حرفه‌ای نیستند. به اضافه اکثرشان ساز می‌سازند. سازسازها باید صنف جدا داشته باشند چون مسایلشان با ما فرق می‌کند. به اضافه ساز‌ساز که هنرمند نیست، صنعت‌کار است. وقتی هم انتخابات این صنف برگزار می‌شود خب بالطبع به همان‌ها رای می‌دهند که در این سال‌ها تغییر ناپذیرند. هر صنفی یک اساسنامه دارد و هیات مدیره باید طبق اساسنامه همه‌چیز را نعل به نعل اجرا کند، منهای فشارهای بیرونی. اگر این کارها انجام بگیرد و بازرسان در کارشان آزاد باشند همه چیز به شکل درستی پیش می‌رود. خانه موسیقی هم اگر از امکان مالی شهرداری و وزارت ارشاد استفاده نمی‌کرد تاکنون کاملا بسته شده بود. کدام موسسه صنفی از دولت پول می‌گیرد! وقتی دولت حقوق شما را می‌دهد دیگر چگونه می‌توانید از حق خود دفاع کنید؟ موسسات هنری در دوره آقای خاتمی بیشتر مبلغان جناح ایشان بودند این برای هر رییس‌جمهوری نادرست است. امسال هیات مدیره خانه موسیقی درروزنامه‌ها اعلام کردند که از آقای قالیباف حمایت می‌کنند. خانه موسیقی چرا باید چنین اقدامی کند؟ آیا در مجمع عمومی مطرح کردند و اعضا خبردار بودند؟ مسلما نه! محدوده اساسنامه به آنها این حق را می‌دهد. در همین چند روز اخیر خانه موسیقی برای بزرگ‌ترین استاد موسیقی مراسم برپا کرده است. افراد زیادی ازشهرستان‌ها و تهران آمده بودند ولی حتی یک نفر از مدیریت آنجا حاضر نبود که توضیحی در مورد لغو برنامه بدهد. یک کاغذ کوچک چسبانده بودند به در، که این مراسم به فردا موکول شده. هیات مدیره باید در مقابل اعلامیه‌هایش مسوول باشد. باید با وزارت ارشاد و پلیس ناجا هماهنگ باشد. روز بعد هم در خاکسپاری تنها به افراد و دوستان خودشان اجازه دادند حرف بزنند و ساز و آواز اجرا کنند. خانه موسیقی و هر نهاد صنفی باید اصول اساسنامه را رعایت کند. الان مدت‌هاست که مدیرعامل این موسسه کسی است که تغییرناپذیر است درصورتی که همه موسسات صنفی یا یکساله یا دوساله هستند و باید کنار بروند تا شرایط جدیدی برای خانه موسیقی به وجود آید.
‌با تمام این توضیحات می‌خواهم بحث دیگری را مطرح کنم و آن هم افت موسیقی سنتی است. شما از پیشکسوتان موسیقی دستگاهی ما هستید. چرا موسیقی سنتی که بیشتر هم برپایه آموزش سینه به سینه است و شخص‌محور، در سال‌های اخیر سیر تنزلی داشته است؟
قبل از اینکه جواب این سوال را بدهم باید بگویم من با هیچ نوع موسیقی‌ای به هیچ عنوان مخالف نیستم. اصلا مگر می‌توانم با موسیقی مخالف باشم؟ من هر نوع موسیقی خوب را از پاپ گرفته تا کلاسیک و ملل و غیره دوست دارم.
 موسیقی سنتی ما همیشه تابع استراتژی حکومت بوده است. همیشه گفته‌ام که موسیقی ما تعادل ندارد. موسیقی ملی ما باید از حمایت بیشتری برخوردار باشد، اما در واقع استراتژی کل به سمت حمایت از موسیقی غیرملی رفته است!
‌البته در تمام دنیا تعداد طرفداران و مخاطبان موسیقی کلاسیک و ملی کمتر از موسیقی پاپ یا موسیقی راک و دیگر انواع موسیقی است...
اگر در یک نظام و جامعه همه چیز خودجوش باشد من این حرف را قبول می‌کنم، ولی وقتی وزارت ارشاد و حوزه هنری حامیان موسیقی غیرملی می‌شوند و رادیو تلویزیون 70 درصد از موسیقی پاپ استفاده می‌کند به اضافه اینکه از بیرون مرزها هم سیل ورود این نوع موسیقی مصرفی است، من جریان خودجوشی در آن نمی‌بینم. به طور مثال در آمریکا هنگامی که وضعیت موسیقی ملی ضعیف‌تر از موسیقی‌های دیگر شد، سیستم با تزریق درست سرمایه، «موسیقی کانتری» (که موسیقی ملی آمریکاست) را به جایی رساند که دوباره مردم به آن علاقه‌مند شدند، البته «کانتری» موزیکی بازسازی شده و با شرایط جدید هماهنگ بود. درمورد موسیقی کلاسیک نیز که موسیقی رسمی کشورشان هست بودجه بیشتر می‌گذارند، چراکه بازار اجتماعی سودآوری ندارد. حفظ هویت اساس همه کشورهای غربی و غیرغربی است، اما در ایران به‌طورکلی به هویت ملی و ایرانی که اتفاقا در ماهیت، توحیدی است، اغلب بهای چندانی نمی‌دهند. در زمینه هنرملی ما در یک دور باطل گرفتار شده‌ایم.
 اشاره کردید به اینکه در آمریکا وقتی سطح علاقه مردم به موسیقی ملی کم شد برای جلب مخاطب دوباره آن را بازسازی کردند. جدای از مساله حمایت از موسیقی ملی، به نظرتان این تنزل موسیقی سنتی تا چه حد به دلیل کم‌کاری موزیسین‌هایمان است. چون اتفاق تازه‌ای برای موسیقی ما نیفتاد تا نسل جوان بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. فعالیت‌هایی صورت گرفت اما در حدی نبود که موسیقی سنتی را نجات دهد. آیا این از کم کاری استادان موسیقی سنتی نبوده است؟
موسیقیدانان ما که کارشان را کرده‌اند؛ کارهای آقای علیزاده و مشکاتیان و من و کسان دیگر، انقلابی در موسیقی ما بوده است. این همان موسیقی‌ای بوده که در دهه اول انقلاب بالاترین درصد شنوایی را داشته است؛ برای اینکه مورد حمایت و آزاد بوده است، اما بعدا هرچه جلوتر رفتیم بیشتر به موسیقی فشار آمد و موسیقی دایم عقب رانده شد. الان اگر آمار فروش موسیقی در ایران را به شما بدهم می‌بینید که من اصلا نباید اینجا نشسته باشم و باید درِ اینجا را ببندم. آیا دولت ایران استراتژی دفاع از موسیقی ملی خودش را دارد یا ندارد؟! اگر دارد باید لایحه‌ای به مجلس دهد تا تصویب شود و به نیروهای اجرایی ابلاغ شود. من چقدر بگویم، چگونه بگویم؟ مساله ما این است که هنوز موسیقی یک تابو است! اگر با موسیقی به شکلی قانونی برخورد شود و موسیقی مثل خطاطی یا معماری باشد وضعیت آن متعادل می‌شود و این احترامی است که نظام برای خودش به وجود می‌آورد و تاریخ نیز این حرکت درست را اصولی قضاوت خواهد کرد.
‌البته الان ما خلاقیت یا حرکت چشمگیری هم در دیگر هنرها نمی‌بینیم...
اینکه شما از هنرمندان انتقاد کنید مساله دیگری ‌است. معلوم است که ما هنرمندان، خودمان هم به خودمان انتقاد داریم، اما همه انتقادات متوجه هنرمندان نیست، «در واقع ما ماهیانی هستیم که باید در اقیانوس و دریا شنا کنیم، اگر ما را در یک برکه کوچک بیندازند و آب آنجا هم مناسب ما نباشد، خواهیم مرد.»


‌ فضای شهر‌های مختلف چقدر در تصمیم‌تان برای قطعه‌های انتخابی تاثیر داشت؟
تمام کنسرت‌هایم بداهه بود، همیشه در کار بداهه اتمسفر موجود و فضای فرهنگی شهر و میزان علاقه‌مندی مردم و اعتمادشان به من، روی کار اثر می‌گذارد. در هنر شرق، تکس و کانتکس مطرح است. در هنر غرب تکس مهم است. کانتکس یعنی فضا، محیط، مردم و جامعه، اشتیاق‌های قبلی و بعدی و...؛ یعنی خود به خود نوع ساززدنم و اشعاری که انتخاب می‌کردم در هر شهر متفاوت بود. من وقتی تهران هستم با مردم تهران ارتباط برقرار می‌کنم؛ البته اصلا خیلی مواقع در مقابلشان به ساززدن هم نمی‌افتم، چون اینجا همه در‌گیر مسایل روزمرگی در سطح ناهنجاری هستند و در واقع تهران شبیه نیویورک است، ناهنجار است و هنرمند در ناهنجاری آسیب می‌بیند. مثلا تبریز شهر زیبایی بود؛ اولا معماری‌اش هنوز مثل تهران خراب نشده بود و تمام ساختمان‌های بلند در محدوده کنار کوه‌ها ساخته شده بودند و مرکز شهر بافت قدیمی‌اش را حفظ کرده بود. شهری بسیار تمیز با مردمان پرشور و سلامت. بالطبع شما در چنین فضایی احساس موسیقیایی بیشتری دارید. به‌طور کلی در همه شهرها کنسرت‌ها فوق‌العاده بود منهای دو تا از کنسرت‌ها که نمی‌گویم لغو کردند (چون وزارت ارشاد به لغت«لغوکردن» حساس است) بلکه نگذاشتند کنسرت بدهیم! ولی سازماندهی، میهمانداری و فضا عالی بود.
‌از نظر امکانات کنسرت وضعیت سالن‌های شهرستان‌ها چطور بود؟
 اکثر سالن‌ها، زیر 500 نفر گنجایش داشت چون برای سالن‌های بالای 500 نفر باید از تهران مجوز می‌گرفتیم که دوباره یک پروسه فرسایشی بود و این مقرراتی است که بعد از سال 88 وضع شده است و دیگر به ما فضای باز برای کنسرت ندادند.
‌ کارهای جدیدتان را اجرا کردید؟
بداهه در خودش کار جدید دارد، اگر بداهه جدید نباشد و حس و حال تازه‌ای نداشته باشد مردم اصلا پای ساز شما دوام نمی‌آورند. اگر کنسرت‌های من با موفقیت اجرا می‌شود به این دلیل است که مردم با رضایت خاطر کنسرت را ترک می‌کنند. بداهه یعنی سازندگی در لحظه. ما در لحظه قطعه‌ای می‌زنیم و فرصتی نداریم تا ادیتش کنیم و همان هنرماست.
‌چه مشکلی در شهرهایی که اشاره کردید وجود داشت که نگذاشتند کنسرت‌تان برپا شود؟
در آن شهرها مشکلاتی به وجود آمد که در درجه اول به مردم لطمه زد، چون بلیت رزرو کرده بودند و قرار بود از شهر‌های دیگر بیایند و فقط سه روز برای خرید بلیت وقت داشتند. در واقع با شما کاری می‌کنند که کنسرت‌تان از نظر اقتصادی به بن‌بست بخورد و علت این کار را هم نمی‌دانم. مثلا از پوستر کنسرت در تبریز ایراد گرفتند و گفتند باید عکس پوستر حذف شود و ما چون وقت نداشتیم همین پوستر را بدون عکس چاپ کردیم.
‌چرا از عکس شما ایراد گرفتند؟
کسی به ما جواب نمی‌دهد. شما که خبرنگارید بروید و دلیل این کار را از مسوولان بپرسید. خب مردم وقتی عکس نبینند دیگر تبلیغات چه معنی دارد؟ فکر کنید برای یک کنسرت در تهران یک پوستر چاپ شود و در تبریز پوستری دیگر! به این می‌گویند: سیاست «یک بام و دو هوا». سیاست‌های ناوارد و غیرتخصصی و جناحی، در یک دولت که نباید یک جناح علیه جناح دیگری باشد، چون این مساله باعث اضمحلال می‌شود. در حال حاضر تمام موسیقی‌های جدی در خطر هستند. من حرفم این است که مسوولان مشخص کنند آیا می‌خواهند انواع موسیقی هنری وجود داشته باشد یا نه؟! چون موسیقی بازاری که نیاز به حمایت ندارد. خودش خودش را تامین می‌کند. در ایران همه چیز پیدا می‌شود و شما می‌توانید آخرین محصولات مارک «شانل» را هم به سادگی تهیه کنید، ولی موسیقی ما در دسترس نیست. ما با مشکل پخش روبه‌رو هستیم. شاید در تمام تهران 15 یا 20 فروشگاه، موسیقی جدی عرضه می‌کنند و این نسبت به جمعیت واقعا نامتعادل است. تازه در همین مغازه‌ها هم «سی‌دی»‌های ما در ویترین نیست. دیگر حتی «سی‌دی»‌های آقای شجریان هم به ندرت در ویترین‌ها دیده می‌شود. خب کسی نیست که مردم را درباره موسیقی درست راهنمایی کند. خدا پدر مطبوعات را هم بیامرزد که 700 هزارتومان می‌گیرند برای یک تبلیغ بسیار کوچک!
‌قبول ندارید که یک اثر خوب خودش راهش را به اجتماع باز می‌کند؟ الان کسانی هم که طرفدار موسیقی شما و استادان دیگر موسیقی دستگاهی هستند هنوز همان کارهای قدیمی شما و دیگر استادان موسیقی سنتی را دوست دارند...
نسل‌ها عوض می‌شوند و نسل‌های جدید اطلاعاتی از گذشته ندارند و با زمان خودشان رشد می‌کنند و جلو می‌آیند. مطبوعات وظیفه دارند تا هنر هنرمند و شرایط سیاسی و اجتماعی را به نسل جوان منتقل کنند. چطور آندره گدار و آقای پوپر و دیگر اندیشمندان بزرگ مرتب اسمشان در روزنامه‌هاست، ولی از اندیشمندان و هنرمندان گذشته ما اسمی برده نمی‌شود تا این نسل با آنها آشنا شوند. یک‌بار دیده‌اید که یک پاراگراف جایی درباره درویش‌خان نوشته شده باشد؟  
‌پس به نظرتان به‌روز کردن موسیقی سنتی بر عهده نسل جوان است...
بله. البته بخشی از این مسایل به بی‌اطلاعی جوان‌ها و آشنا نبودنشان به گذشته، بخشی هم به تبلیغات و سیاست‌های دولت، دیگرمسوولان و تولید‌کنندگان دولتی بر می‌گردد و همه اینها با هم تابع یک زنجیره فرهنگی است. گسست زنجیره فرهنگی پسامدش وضعیت موجود موسیقی است. ما 34 سال است که در حال تلاش هستیم و برای تداوم موسیقی جدی هنری کار و تلاش می‌کنیم تا موسیقی ملی‌مان از هم متلاشی نشود. من نگران خودم و هم‌نسلانم نیستم. من محمدرضا لطفی هستم و نمی‌خواهم از این مشهورتر شوم، من آمدم تا جوانان ایرانی با استعداد را به جامعه موسیقی معرفی کنم تا آینده موسیقی ما را در دست بگیرند و هدایت کنند. هشت‌سال است در تلاش هستم که تولید موسیقی به نسل ما ختم نشود. این وظیفه جوان‌هاست. منظورم فقط در زمینه موسیقی دستگاهی نیست. موسیقی ارکسترال ما هم دچار همین وضعیت است. دیگر استادان موسیقی در این مدت چه کاری انجام داده‌اند؟ آقای شهبازیان و فخرالدینی و... چه کاری کرده‌اند؟ بهترین دستگاه‌های ضبط و استودیوها و صدابرداران در تلویزیون هستند. چرا ما نمی‌توانیم برویم و کارهایمان را در آنجا ضبط کنیم؟ «برج میلاد» نماد ملی ماست و برای ملت است. سالن میلاد دولتی است و در واقع دولت باید سالن‌های کنسرت را مجانی در اختیار ما بگذارد یا مبلغ کمی از ما بگیرد. اصلا کسانی که مسوول این بخش‌ها هستند این کاره نیستند. مدیر روابط‌عمومی من به وزارت ارشاد مراجعه کرده بود، مدیر هنری ارشاد او را با من اشتباه گرفته بود! رادیو و تلویزیون باید برنامه‌هایی ترتیب دهند تا ما انتقاداتمان را در آنجا مطرح کنیم، اگر روزی این اتفاق بیفتد، من متوجه می‌شوم که در این مملکت تغییراتی روی داده است. اما با تمام این حرف‌ها و مشکلات، من کار می‌کنم. من در جهنم هم کار می‌کنم، چون نسبت به تاریخ و جامعه و نسل‌های بعد از خودم متعهد هستم.
‌فکر می‌کنم این تفکر از استادانتان به نسل شما منتقل شده است...
همان‌ها ما را به این روز انداخته‌اند! در غیر این صورت که الان در ویلای کنار دریا بودیم و پایمان را انداخته بودیم روی هم. من هنوز که هنوز است وقتی سازم را به دستم می‌گیرم قبل از هر چیز چهره استادانم را مقابلم می‌بینم که به من نگاه می‌کنند و احساس مسوولیت می‌کنم.

 

 

 


 

 

3 قله ترانه‌سرایی در ایران

 

 

الهام تفرشیان

 

 
 
اگر قرار بود برای وطن، ترانه‌ای بسراییم فکر می‌کنید چگونه باید شروع می‌شد: «ای خطه ایران مهین، ‌ای وطن من» و یا مثلا «ز من نگارم خبر ندارد جز استقامت، وطن علاج دگر ندارد» حتما باید «بهار» بود و پس از انقلاب مشروطه این‌گونه سرود. اگر در دوره «بهار» نباشیم و از نسل بعد از «عارف» که به شیوه شعر و موسیقی، توامان وفا دارند مثلا «امیرجاهد» چنین ساخته باشد: «هزار دستان به چمن، دوباره آمد به سخن.» اما اگر بعد از 1319 و تاسیس رادیو باشد حتما «مرتضی محجوبی» آهنگی می‌سازد که قرار است بنان بخواند؛ پس لابد شعرش هم از «رهی معیری» است. «من از روز ازل دیوانه بودم.» البته سخن ما از میهن و ترانه‌های حماسی-ملی بود و در همین دوران «دکتر گل گلاب» سرود ایران را برای آهنگی از «خالقی» سرود.
اگر چند دهه ترانه‌سراها با وجه عاشقانگی و تغزلی، مشابه آنچه در رادیو بود پرواز کنیم تا به دهه پنجاه برسیم، خارج از ترانه‌های پاپ و پاپ سیاسی و مد روز، در فضای موسیقی ایرانی هوشنگ ابتهاج است و محمدرضا لطفی، هوشنگ ابتهاج است و حسین علیزاده، هوشنگ ابتهاج است و پرویز مشکاتیان: «ای عاشقان ‌ای عاشقان پیمانه‌ها پر خون کنید.»مروری کوتاه بر یکصد سال ترانه و تصنیف و ترانه‌سرایی در ایران به‌خوبی نشان می‌دهد که ترانه‌سرایی تا چه میزان اهمیت داشته و شماری از مهم‌ترین آثار موسیقی ایرانی بر پایه کار ترانه‌سرایان استوار شده است. پس از انقلاب به دلایل متعدد، نه‌تنها شعر کلاسیک جای ترانه‌سرایی را می‌گیرد بلکه به جای ساخت ملودی و بعد طراحی شعر ترانه، وجه اصلی، مبتنی بر انتخاب شعر کلاسیک و بعد ساخت ملودی روی آن، رواج می‌یابد. بی‌تردید از شعر کلاسیک نمی‌توان گذشت. حافظ، سعدی و مولانا آنقدر اهمیت دارند که خود را در فضای موسیقی تحمیل کنند. به خصوص که موسیقی ایران بیشتر آوازی است پرسش اساسی اینجاست که اگر شعر کلاسیک و فاخر ایرانی وجهه اصلی اجرای آواز است آیا انتخاب و اجرای آن برای کار ترانه و تصنیف هم به همان میزان اعتبار دارد. آثار ارزشمند و ماندگار آهنگسازان سه دهه آخر اعتبار این رویکرد را نشان می‌دهد. در این میان، باید از رهی معیری، ملک‌الشعرا بهار و امیر جاهد یادی کنیم که از ترانه‌سرایان نامدار این سرزمین‌اند. در اینجا با توجه به اهمیت ترانه‌سرایی در موسیقی ایرانی نگاهی مختصر به آثار این سه ترانه سرا خواهیم افکند.
1) ملک‌الشعرا بهار: خیلی‌ها معتقدند ملک‌الشعرا بهار به لحاظ سواد و دانش در عرصه ادبیات استادی مسلم، یگانه دوران و حتی در محضر برخی از بزرگ‌ترین ادیبان تمام اعصار بوده است. منبع استناد چنین ادعایی کتاب سبک‌شناسی اوست با این حال وجه شاعری او آنچنان که باید به عرصه عمومی نیامده است و برخی‌ها بر ذوق ادبی‌اش خرده هم می‌گیرند و البته اشعارش چندان هم روان نیست. مردی با دانش بسیار در ادبیات که به فنون ادبی و شعر کلاسیک و پیشینیان بسیار مسلط است و وجه شاعری‌اش با اماواگر روبه‌رو است. ترانه‌های او زیبا، ماندگار، ارزشمند و بخشی از هویت موسیقی ایرانی است که بر موسیقی بزرگانی چون درویش‌خان و مرتضی‌خان نی‌داوود سراییده شده است. بی‌تردید او اگر تنها «مرغ سحر» را هم سروده بود برای شأن ترانه‌سرایی‌اش همین یک ترانه بسیار بسیار مشهور، کافی بود.
2) امیر جاهد: محمدعلی امیرجاهد را مردم کمتر می‌شناسند و با وجودی که دیوان اشعارش به همراه نت آهنگ‌ها چاپ شده حتی در میان موسیقیدانان هم تنها یکی، دو ترانه‌اش معروف است. شاید خواندن بخشی از نظریات او در مورد خوانندگان، ضمن جذابیت، مجالی برای شناخت بیشترش باشد.  «خوانندگان عصر حاضر فقط از روی قریحه و به طور دیمی خواننده شده و هریک که ذوق و سلیقه و صدای مطبوع‌تری داشته‌اند بیش از دیگران مورد استقبال مردم قرار گرفته‌اند ولی هرگاه از نظر علمی و عملی آزمایش شود، نواقص بسیار در وضع و سبک و مایه خوانندگی امروز وجود دارد که تشریح محسوس و قابل فهم به اختصار ممکن نیست. ناگفته نماند، که در آوازخوانی باید موقع و مکان و محیط را در کمال دقت در نظر گرفت. مثلا اول صبح ابوعطا و حجاز و دشتی، شنونده را از حرارت زندگی بازمی‌دارد، در حالی که غالبا نغمه‌های راست‌پنجگاه و ماهور و چهارگاه اعصاب شنونده را تقویت می‌کند و سرور و نشاط می‌بخشد، شور و همایون نیز مخصوص اول شب است که گرمی و هیجان نشاط‌انگیزی در شنوندگان ایجاد می‌کند و نوا نیز اختصاص به آخر شب دارد.»
3) رهی معیری: محمدحسن رهی‌معیری شاعر و ترانه‌سرای اوایل قرن حاضر هم در عرصه شاعری جایگاه مناسبی داشت و ترانه‌سرایی‌اش هم وجهی نیکو یافت. رهی اگرچه در کار شاعری‌اش رویکردی کلاسیک و به نوعی قدمت‌گرا داشت و نیم‌نگاهی به سعدی در آثارش دیده می‌شود، با این حال ترانه‌هایش در عین نظام واژگانی ادبی وجهی روآمد دارد.
رهی کارش را به نوعی با رادیو و مرتضی‌خان محجوبی شروع کرد و البته بعدها با خالقی، تجویدی و... هم کار کرد.
شاید «خزان عشق» مشهورترین ترانه او باشد اما «کاروان» ساخته محجوبی و در نگاه خود او «آزاده» ساخته تجویدی هم جایگاهی دارند و بخشی از مصاحبه رادیویی با رهی معیری را که مربوط به دهه 40 است دیدگاه او را در مورد ترانه و تصنیف بازتاب می‌دهد.  «در مورد تصنیف و ترانه از زمان‌های خیلی قدیم اطلاعات کافی در دست نیست ولی می‌دانیم که بعضی از شعرای کهن شعر خود را با آهنگ می‌خواندند. می‌دانیم که «رودکی» استاد شاعران، قصیده مشهور «بوی جوی مولیان‌ آید همی» را با آهنگ خاصی خوانده و به وسیله نغمه‌های «چنگ» تاثیر آن را چند برابر کرده. متاسفانه چون خطی برای ضبط آهنگ‌های موسیقی قدیم ایرانی وجود نداشته، از ترانه‌های پیشین اثری باقی نمانده ولی آنچه در عرض 50، 60سال اخیر سینه به سینه به ما رسیده، ترانه‌های شیداست.»

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط: محمد رضا لطفی، خبرنامه، ،


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.



 



360 رنگ
شرح غزلهای حافظ
صفحه اصلی
آرشیو مطالب
عناوین مطالب

ابزار هدایت به بالای صفحه