مقاله موسیقی-وضعیت نابسامان ترانه سرایی در ایران-سالار عبدی
لذت موسیقی اصیل ایرانی را با اشتیاق دل پذیرا باشید

مقاله موسیقی-وضعیت نابسامان ترانه سرایی در ایران-سالار عبدی
تاریخ : چهار شنبه 20 مهر 1390

اصلي من در اين مقال مربوط مي شود به موضوع ترانه سرايي در موسيقي امروز ما که از نظر من وضعيت چندان به ساماني ندارد و متاسفانه روز به روز هم نابسامان تر و راه گم کرده تر، پيش مي تازد. چندي پيش در محفلي دوستي از اهالي شعر و موسيقي چند نمونه از کلام ترانه هايي که به اصطلاح امروز مد روز شده است و در ميهماني ها و مجالس دهان به دهان مي چرخد را جمعآوري کرده بود که تنها مي توانم بگويم باعث خجالت و شرمساري مان بود و غصه اي که انگار انتهايي ندارد و... بد نيست در مورد بهره جويي و استفاده موسيقايي از اشعار کلاسيک هم چند نکته بيان کنم. امروزه شاهديم که هم در حوزه موسيقي سنتي و هم پاپ، حتي موسيقي هاي تازه ظهوري چون راک، از شعر غني و پربار گذشته مان به انحاي مختلف استفاده مي شود. خوب اگر اين استفاده، استادانه و حساب شده باشد که بهتر، به تبليغ و معرفي شعر ارزش مند و ارزش مدار کلاسيک مان خواهد انجاميد اما سر سخن بنده با آن دسته از عزيزاني  ست که سنگ مفت، گنجشک مفت، با بهره برداري هاي ناشيانه، غيرکارشناسانه و ناهماهنگ از اين اشعار ، موجبات سو» تبليغ و بدنامي ادبيات غني و پربار گذشته را فراهم ميآورند. حتي شنيده مي شود افرادي با تلفيق و ترکيب بسيار ابتدايي و بي مايه  اشعار بزرگاني چون مولوي و حافظ با کلمات و واژگان سخيف مثلا شعر، سعي در نوآوري و حرفي تازه از لون ديگر زدن هستند و خود نمي دانند با اين کار چه ضربه بزرگي به پيکر هنر و ادبيات اين سرزمين وارد مي آورند.  در هنر کلاسيک ما به علت ارتباط تنگاتنگ و شانه به شانه اي که بين موسيقي و شعر وجود داشته است، تقريبا همه شعرا در موسيقي صاحب نظر بوده اند و همه  اهالي موسيقي در زمينه شعر تبحر داشته اند و اين موضوع، موجب پربار شدن اين هنرها مي شده است و بر دل و جان مي نشسته و هم اکنون هم! پس بهتر نيست براي اين که از اين گنجينه پربار به خوبي استفاده شود ميزان اطلاعات و دانش کلاسيک خود را هر چه بيش تر بالا ببريم، چه، راز ماندگاري اين شعرها اين است که هر کدام از دل هايي معرفت پرور، عميق و عاشق برخاسته است و با ترکيب و تلفيق مناسب با موسيقي پيش رو مي تواند تاثيري کم نظير بر روح و روان انسان بگذارد و در اصل معتقدم که موسيقي برنامه خوب و متعادل زيستن است و مي تواند به خوبي موجب هر چه بارور و عميق ترشدن ديگاه انسان ها به زندگي و تفکري برتر بشود. پس آيا اين کمال بي انصافي، خودخواهي و بي معرفتي نيست که به خاطر طمع و تفکرات صرفا اقتصادي و سودجويانه برخي از آب گل آلود ماهي گير و سو» استفاده گر ، چنين ظلمي در حق اين ميراث گران قدر روا داشته شود؟! هنر والايي که يادگار خون جگر خوردن ها و دست و دل و سرشکني هاي عده اي بزرگ آيينه  و والا شعور است و يادگار آزار ديدن ها، عاشق پيشه گي ها، درد، زجر، رنج، تهمت و افتراشنيدن هاست. تا با ساختن موسيقي يک بار مصرف، هم هويت و اصالت موسيقي را به زير سوال ببرند و هم با شرطي کردن مخاطبان خود مثلا در مورد يک شعر گران سنگ، شنونده با شنيدن آن شعر، ناخواسته در اثر تاثير بدي که قبلا از شنيدن موسيقي حامل اين شعر شنيده است، ديگر آن لذت و حضي که مي برد نبرد و کم کم اثر اين يادگار عزيز در اذهان کم رنگ و کم رنگ تر شود. تمام حرف من اين است که عشق، زبان واحدي مي طلبد و موسيقي که ريشه در عشق داشته باشد چه اصيل، چه پاپ و ديگر انواع آن، مي تواند با ترکيب و تلفيق با شعر کلاسيک، اثري شنيدني و ماندگار بيافريند و حتما اين نيست که شعر کهن را حتما بايد با موسيقي سنتي خواند و لاغير. اصولا موسيقي هايي که ماندگار شده اند از دل هايي برخواسته اند که داراي شعور و درکي ذاتي و متعالي بوده اند. بايد درفکر و ذهن هم چنين آدمي آشوب و غوغايي بر پا باشد. ولوله و هلهله اي که هيچ قدرتي توان فروکش کردن و خاموش کردنش را نداشته باشد و در يک کلام اين کاره به دنيا امده باشند. آن وقت همگان مي توانند ببينند که چگونه حتي مي توان  يک شعر نغزي که بازتاب انديشه اي، جهان بيني و نظرگاه و زيبايي شناسي افرادي ديگر در دوراني غير از دوران ما بوده است در يک ساختار منسجم و خلاق امروزي بازآفريني کرد و شنوندگان را به تحسين و تشويق واداشت. البته، من هم معتقدم که  هنر هر زمانه اي زبان و استاتيک خاص خود را مي طلبد و اين سخن و عقيده من نبايد  موجب اين سو» تفاهم شود که خداي ناخواسته من مخالف به روز شدگي و امروز باوري هستم. جالب است بدانيد در داخل همين کشور عزيز و دوست داشتني خودمان، موسيقي توليد و عرضه مي شود که به موسيقي زيرزميني شهرت يافته است. متوليان اين موسيقي که خود را به هيچ کس پاسخ گو نمي دانند، گاها چنان اراجيفي به هم مي بافند و چنان جيغ هاي بنفشي را به نام موسيقي پاپ و راک و ... به خورد ملت مي دهند که فقط خدا مي داند با اين حجم تخريبي که به بار ميآيد چگونه بايد کنار آمد و هم زيستي کرد! اين ها، همه حاصل آشفتگي، بي نظمي و بي ثباتي وضعيت هنري جامعه است که متاسفانه با برخي سستي ها و سو»مديريت ها، کرا را هر روز بحراني تر و وضعيت را بغرنج تر مي نمايند. تازه، درصدي از آلبوم هايي که از وزارت ارشاد مجوز دريافت کرده اند مورد کارهاي ضعيفي هستند، چه برسد به برخي کارهاي شتاب ناک، طماع، نابخردانه زيرزميني که نه بررسي مي شوند و نه از کارشناسي نظر مي گيرند. متاسفانه، گرايش کودکان و جوانان به علت دم دستي بودن و سهل الوصول بودن به اين نوع موسيقي بسيار بالاست. در ضبط ماشين ها فقط اين افراد موسيقي نابلد هستند که با ريتمي آزاردهنده يا مي نالند يا فرياد مي زنند و يا دکلمه اي بي اصول و قواعد و ناشيانه با کلماتي شرم آور و چيپ اجرا مي کنند. البته در بين اين دسته هم بيشتر توفيق با کساني ست که با شناختن و روان شناسي جو اين سال ها، از ريتم هاي شاد استفاده مي کنند.  جالب است که مورد استقبال هم قرار مي گيرند. ديگر شعر و سرمشق اجرايي تمامي مجالس جشن ها و عروسي ها شده رديف کردن اين اراجيف و بي قوارگي ها! که شده اند مضمون آهنگ ها و ترانه هاي از اين دست و ما هم شده ايم سنگ به صبوري و گوش دادن محکوم و دم نزدن! در يک مجلس عروسي چند ساعته، يک کلمه درست حسابي و موسيقي معقول و منطقي نمي تواني بشنوي! عجيب بساطي ست. البته اين وضعيت ناشي از خيلي دال ها و عوامل است. چه، هر کنشي، در مقابل واکنشي پديد ميآيد و بايد ريشه شناسي کرد و به علت ها رسيد. و اما در نيمه هاي دهه هفتاد، پس از آن که موسيقي پاپ در ايران روي خوش ديد و فضا را کمي باز شده ديد، در داخل همين کشور خودمان کارهاي انصافا قوي و قابل قبولي ارائه و با استقبال مردم رو به رو گشت. خوانندگان خوب، جوان و با استعداد و آهنگ سازهاي توانا با قابليت بالا که موجي نو و موفق در اين عرصه رقم زدند، اما متاسفانه با اهمال و سستي نهادهاي ذي ربط از يک سو و عدم توجه و دقت کافي از سوي هنرمندان در ارائه هاي بعدي از طرف ديگر، اين نظم و توفيق به وجود آمده را کم رنگ تر کرد. اگرچه امروزه هم کارهاي خوب، محکم و پاسخ گويي در حوزه موسيقي پاپ و راک توليد و اجرا مي شود، اما آن موج نوظهور،  به نوعي از هم گسست و ديگر نتوانست موفقيت هايش را تکرار کند.در اين بلبشوي کم سابقه، افرادي به عنوان خواننده، موزيسين، آهنگ ساز و شاعر پا به عرصه فرهنگي(!) گذاشته اند که از کم ترين و نازل ترين بضاعت ها هم بهره مند نيستند و اگر هم بهره اندکي باشد در کوچه پس کوچه هاي انحراف و ابتذال گم کرده اند، اما با اندکي گستاخي و کمي شانس و اقبال، سوار بر موج، شتابان و خرامان بر روي اعصاب مردم پيش مي تازند. راستي، آيا با خود انديشيده ايد که اين حضرات چگونه در طي کوتاه ترين مقطع زماني ممکن، تمام مراحل و مدارج را طي کرده و يکه و تنها، خواننده، آهنگ ساز، شاعر و موزيسين گشته اند؟! سازها که همه الکترونيکي ست، استوديوها همه خانگي و هر فردي با داشتن يک سيستم خانگي و نصب چند نرم افزار برآن، صاحب استوديويي شده است.
 شعر هم که مثل حرف زدن  از مخيله حضرات مي جوشد. اگر دقت کنيد اکثر اين کارها هم رنگ و قالبي يک نواخت دارند. موسيقي هايي که بيشتر حتي يک بار مصرف هم نيستند. همه يا ضجه مي زنند يا با ريتمي تند حرف هايي بي سروته به هم  مي بافند و به خورد ما مي دهند و به نوعي سانتي مانتاليسم بي ارزش تمام فضاي اين گونه را پرکرده است! ياري که نيامده، بر مي گردد و يا رفته و برنمي گردد. شعرها سخيف. افرادي اين کاره شده اند که اصلا ذاتا اين کاره نيستند. چه ، هنر، خاصه موسيقي، يک ريشه در ذات آدم ها دارد و اگر بالفطره اين کاره نباشي، نبايد بپيوندي. البته از حق نگذريم در طول اين سال ها اشعار خوبي که موسيقايي شده اند هم کم نبوده اند که بي انصافي ست از آنها يادي نکنيم اما با توجه به حجم توليدات  روزافزون مجاز ، غير مجاز و زيرزميني بسيار اندک و ناچيز! يک ترانه سرا در وهله اول بايد يک شاعر خوب باشد  و به خود اين زحمت را بدهد که با قواعد و اصول شعري امروز و ديروز به خوبي آشنا شود و ياد بگيرد و سپس پاي در حريم ترانه سرايي بگذارد نه اين که چون در شاعري استعدادي نداشته است به ترانه سرايي روي آورد و با داشتن روابط در اين حوزه ،شعرش را ترانه کند. من معتقدم حوزه ترانه سرايي بسيار سخت تر و پيچيده تر از شاعري ست و حتي پا را از اين هم فراتر مي گذارم و مي گويم که هر شاعر بسيار خوبي هم ممکن است در ترانه سرايي موفق عمل نکند حال شما تصور کنيد دوستي از اين قبيل دوستان که تازه شاعر هم نيست اما در ترانه سرايي مدعي ست و ياللعجب...! ديگر اين که شاعر توان مند بايد با موسيقي هم به خوبي آشنايي داشته باشد رديف را بشناسد ساز ها را هم چنين و قواعد موسيقايي را، تا بتواند با قرار گرفتن در جو آن و استفاده از مهارت و خلاقيت خود، ترانه اي بکر بسرايد. اميد که با تامل و تفکر بيشتر بتوانيم به اين وضعيت آشفته، ترانه سرايي در ايران سر و ساماني از جنس اصلاح بدهيم و اوضاع را از ايني که هست آشفته تر و نابسامان تر نخواهيم.


نظرات شما عزیزان:

arezoo
ساعت12:01---28 مهر 1390
salam duste azizam damet garm ke webeto ekhtesas dadi be honarmandane keshvaremon be manam sar bezan

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط: مقالات موسیقی، ،


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.



 



360 رنگ
شرح غزلهای حافظ
صفحه اصلی
آرشیو مطالب
عناوین مطالب

ابزار هدایت به بالای صفحه